loading...
ظهور منجی
علیرضا بازدید : 40 سه شنبه 01 خرداد 1403 نظرات (0)
در محضر آیت الله فلسفى (دامت بركاته)
اشاره: حضرت آیةالله حاج میرزا علی‏آقای فلسفی، دامت بركاته، یكی از استوانه‏های عالم علم و فقاهت و اخلاق، و ركن ركین حوزه‏ی علمیه‏ی مشهد مقدّس و مصداق بارز ((العلماء حصون الإسلام))اند.
اوایل شهریور ماه امسال، جمعی از اساتید و دانش پژوهان مركز تخصّصی مهدویّت، در سفری زیارتی - آموزشی به مشهد مقدّس مشرَّف شدند. در ضمن این سفر پربار و معنوی، علاوه بر استمداد از روح مطهّر امام‏علیه السلام و شناختن و شناساندن ائمه اطهارعلیهم السلام، مخصوصاً، چهارمین فرزند آن حضرت، و قلب عالم امكان، حضرت بقیة الله الاعظم، ارواحنا له الفداء، به دیدار فرزانه‏ی وارسته، حضرت آیة الله فلسفی، دامت بركاته، موفق شدند. معظّم له، بامهربانی و صفا و صمیمیّت خاص خود، دوستان را به حضور پذیرفتند و ضمن تفقّد از آقایان، با مواعظ و نصایح پدرانه‏ی خود، جمع برادران را به فیض رساندند.
آن چه در این سطور آمده، سخنان پربار معظم له در این جمع صمیمانه است.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدللّه ربّ العالمین و صلی الله علی سیّدنا محمّد و آله أجمعین.
بنده، خیلی، اهل صحبت نیستم و آن چه را هم كه می‏دانم، معلوم نیست مطلوب آقایان باشد، امّا حالا كه برادران تشریف آورده‏اند، چند كلمه‏ای عرض می‏كنم.

معیار خوب و بد
روایتی را در وسائل الشیعه دیدم كه هر چند صاحب وسائل، تمام آن را نقل نفرموده است، ولی برای من جالب بود. صاحب وسائل، نوعاً، روایت را تقطیع می‏كند و آن جمله‏ی مورد نظر خود را می‏آورد. آن جمله‏ی مطلوب صاحب وسائل برای بنده هم جالب بود این حدیث را اهل سنّت هم در كتاب‏هایشان نقل كرده‏اند. حدیث، چنین است:
عبداللّه بن جعفر، فی قرب الإسناد، عن الحسن بن ظریف، عن معمّر، عن الرّضا، عن أبیه موسی بن جعفرعلیه السلام فی حدیث طویل، فی معجزات النبی‏صلی الله علیه وآله - قال: و من ذلك. أنّ وابصة بن معبد الأسدی أتاه، فقال: ((لاأدَعُ من البرِّ والإثم شیئاً إلاّ سألته عنه.)). فلمّا أتاه قال له النبی‏صلی الله علیه وآله: أتسأل عمّا جئت له أو أُخبرك؟)). قال: ((أخبرنی.)). قال: ((جئتَ تسألنی عن البرّ والإثم.)). قال: ((نعم)). فضرب بیده إلی صدره، ثم قال: ((یا وابصة: البرّ ما اطمأنّت إلیه النفسُ، والبرّ ما اطمأنّ به الصدر، والإثم ما تردّد فی الصدر و جال فی القلب، و إن أفتاك الناس و أفْتَوك.)).(1)
یكی از اصحاب رسول اللّه‏صلی الله علیه وآله كه وابصة بن معبد اسدی نام داشت، روزی از خانه‏ی خود بیرون آمد و با خود گفت: ((می‏روم محضر رسول خداصلی الله علیه وآله و از تمام نیكی‏ها و بدی‏ها از ایشان می‏پرسم.)).
به مسجد آمد. جمعی از اصحاب خدمت حضرت بودند. وابصه می‏خواست برود پهلوی حضرت بنشیند، امّا یكی از اصحاب گفت: ((ای وابصه! بنشین همین جا.)). پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: دعوا وابصة، ادن ((بگذارید بیاید.)). وابصه آمد، خدمت حضرت نشست.
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ((وابصه! می‏خواهی بگویم برای چه آمدی یا خودت می‏گویی؟)). وابصه عرض كرد: ((یا رسول اللّه‏صلی الله علیه وآله! شما بفرمایید.)). حضرت فرمود: ((برای این آمدی كه از من از هر نیك و بدی و از هر خیر و شری بپرسی.)). عرض كرد: ((بله؛ یا رسول اللّه.)).
حضرت، دست خود را روی سینه او زدند و فرمودند: ((نیكی، آن است كه دل انسان را خشنود می‏كند و موجب اطمینان و سكون خاطر برای انسان می‏شود، و بدی، آن چیزی است كه اضطراب آور است و در دل، جَوَلان و اضطراب ایجاد می‏كند.)).
این جمله‏ی ((البر ما اطمأنت إلیه النفس...))، برای من، خیلی جالب بود. بنده، گاهی پیش خودم فكر می‏كنم كه ((اگر این را از عالمی می‏پرسیدند، چه جوابی می‏داد؟)). فكر می‏كنم، شاید، ده یا بیست خوبی و تعدادی بدی را می‏شمرد. مثلاً می‏گفت، صدق خوب است اما كذب ناپسند است، امانت پسندیده است و خیانت كار بدی است، و...
امّا رسول خداصلی الله علیه وآله با این جمله‏ی كوتاه، ضابطه و قاعده‏ی نیكی و بدی را بیان فرموده. و این، ضابطه‏ی مهمّی است! ظاهراً، این بیان رسول خداصلی الله علیه وآله را از این آیه‏ی شریف نیز می‏توان استفاده كرد:
((
ونفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها))(2)
انسان، خودش، می‏یابد كه نیكی چیست و بدی چیست؛ زیرا، ایزد تعالی، به او الهام كرده است و در نهاد هر انسانی قرار داده است كه بدی‏ها و نیكی‏ها چیستند.
با این بیان، شاید گوشه‏ای از این آیه‏ی شریف كه می‏فرماید: ((و اقم وجهك للدین حنیفاً فطرةَ الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلك الدین القیّم ولكن أكثر الناس لایعلمون))(3) معلوم شود.
یك وقتی، در تفسیری دیدم كه گاهی بعضی از بیرون مدینه می‏آمدند خدمت پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله و به او می‏گفتند: ((تو آمدی چه بگویی؟)). این كار، مكرّر، اتّفاق می‏افتاد. حضرت، در پاسخ آنان، آیه‏ای از قرآن را قرائت می‏فرمود و آنان مسلمان می‏شدند. در آن تفسیر آمده بود كه یكی از افرادی كه آمد و سؤال كرد و مسلمان شد، صحابی جلیل پیامبرصلی الله علیه وآله، عثمان بن مظعون بود.
آن آیه‏ای را كه معمولاً پیامبرصلی الله علیه وآله برای آنان تلاوت می‏فرمود، آیه‏ی ((إنّ الله یأمر بالعدل والإحسان وإیتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنكر والبغی یعظكم لعلّكم تذكّرون))(4) بود.
فرد سؤال كننده، وقتی این آیه را می‏شنید، مسلمان می‏شد. چرا او، با این آیه مسلمان می‏شد؟ چون، می‏دید همین است كه دل‏اش می‏خواهد. فطرت او، این مطلب را می‏خواست و به آن كشش داشت.
در خطبه‏ی یكم نهج البلاغه حضرت امیرعلیه السلام هدف از بعثت پیامبران را برانگیختن و بیدار كردن این وجدان‏های خفته و دفینه‏های درونی ما دانسته است:
فبعث فیهم رُسلَه و واتَرَ إلیهم أنبیاءَهُ، لیستأدوُهم میثاقَ فطرتِهِ، و یذكِّروُهم مَنسیَّ نعمته، و یَحْتَجُّوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول و یُروُهُمْ آیاتِ المَقدِرة؛(5)
خداوند، پیامبران را پشت سر هم فرستاد، تا میثاق فطرت را و آن چیزهایی كه خداوند از ما عهد و پیمان گرفته و آن‏هایی كه در نهاد انسان‏ها گذاشته، شكوفا كند و آنانی را كه خواب شان برده، بیدار كند و آنانی كه زیر هواها و هوس‏ها و خواسته‏ها و شهوت‏ها پوشیده شده‏اند، بیرون آورد و گنج‏ها و دفینه‏های درونی ما را ظاهر كند.
این، همان دین است و شاید بشود گفت - و شاید آیه‏ی شریفه هم همین را می‏فرماید - كه اگر كسی از ما بپرسد: ((دین یعنی چه؟)) جواب بدهیم، همین كه فطرت اقتضا می‏كند. هر چه فطرت اقتضا دارد، آن را هم خدا از ما می‏خواهد.
در این جلمه‏ی حضرت امیرعلیه السلام خطاب به فرزندش امام مجتبی‏علیه السلام مطلب زیادی نهفته است:
یا بُنَیَّ! فتفّهم وَصیّتی واجعل نفسك میزاناً فیما بینكَ و بین غیرك، وأحبّ لغیرك ما تحبّ لنفسك، واكره له ما تكرِهُ لها، لاتَظلم كما لاتحبّ أن تظلم، و أحسِن كما تحبّ أن یحسن الیك، واستقبح لنفسك ما تستقبحه من غیرك، و ارضِ من الناس ما ترضی لهم منك.(6)
حضرت‏علیه السلام می‏فرماید: خودت را ترازو قرار بده! این كه فرموده: ((خودت را میزان و ترازو قرار بده))، یعنی میزان خوبی و بدی، خودت هستی و خودت می‏توانی بفهمی كه این كار خوب است یا بد است. آنچه را كه دوست داری در حق تو انجام دهند در حق دیگران انجام بده و آنچه را كه دوست نداری دیگران در حق تو انجام دهند در حق دیگران انجام نده این همان فطرت است كه دارد بیدارش می‏كند و امروزه از آن تعبیر می‏شود به محكمه‏ی وجدان و ملامت نفس كه خداوند تعالی هم در قرآن به آن قسم خورده است ((ولااُقسم بالنفس اللوامة)) این، عین همان مطلب پیامبرصلی الله علیه وآله است كه فرمود، نیكی، آن است كه موجب آرامش و سكون و اطمینان خاطر انسان می‏شود.
خدا آقای فلسفی را رحمت كند! من، از ایشان شنیدم كه می‏فرمود: آن كسی كه بمب اتم روی هیروشیما انداخت، با اینكه او را خیلی تشویق كردند. گُل بر سرش ریختند. برای او كف زدند، جایزه دادند، او را به عنوان قهرمان معرفی كردند امّا وقتی در روزنامه خواند كه آن بمب، مثلاً پنجاه هزار نفر را كشته و سوزانده، مدام با خود می‏گفت: ((وای بر من! آیا من پنجاه هزار انسان كشته‏ام؟ عجب جانی‏ای هستم! عجب جنایتكاری هستم! در این عالم، كسی به اندازه‏ی من جنایت نكرده است!)). آن قدر، این جملات را گفت و گفت تا دیوانه شد! این، همان فطرت او است كه دارد او را می‏كشد! این محكمه‏ی وجدان او است كه او را به محاكمه كشیده و زمین و زمان را برای او تنگ كرده و با اینكه او را تشویق می‏كنند اما نفس مُلهَم او به او می‏گوید این عمل عملی جنایتكارانه بود.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 49
  • بازدید سال : 316
  • بازدید کلی : 4,411