loading...
ظهور منجی
علیرضا بازدید : 64 سه شنبه 11 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
امام مهدی (ع) کیست ؟


پدرش امام حسن فرزند علی ، فرزند محمد ، فرزند موسی ، فرزند جعفر ، فرزند محمد ، فرزند علی ، فرزند حسین ، فرزند علی بن ابیطالب (درود خداوند بر تمامی آنان باد) بود و مادرش کنیزی ترک و از سلاله پاکی بود که با اوصیای عیسی بن مریم پیوند می یافت . نام این کنیز ، نرجس یا صیقل بود . او پیش از ازدواج با امام حسن (ع) در کشور خود ، به خاطر خوابی که دیده بود ، اسلام آورد و هنگامی که طلایه داران سپاه اسلام به دیارش هجوم بردند خود را تسلیم آنان کرد تا تقدیر ، او را به خانه امام عسکری بیاورد و مادر حجت خدا گردد .
میلاد امام مهدی
در شب نیمه شعبان سال 255 و یا 256 هجری و در شهر سامراء پایتخت خلافت در روزگار معتصم عباسی ، امام مهدی چشم به جهان گشود .
ولادت او را شواهدی بود که نشان می داد خداوند برای این نوزاد با سعادت چه اثری بر زندگی بشر مقدر نموده است .
اجازه دهید با هم به سخنان حکیمه دختر امام جواد و عمه امام حسن گوش فرا دهیم و ماجرا ولادت آن حضرت را از زبان او بشنویم :
امام حسن عسکری مرا خواست و گفت :
حکیمه ! امشب نزد ما افطار کن . امشب نیمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالی حجت را در این شب آشکار فرماید . او حجت خدا بر زمین است .
حکمیه گوید : پرسیدم مادر این نوزاد کیست؟ فرمود : نرجس .
گفتم : فدایت گردم! نشانی از حمل ، در نرجس نمی بینم . فرمود: همین است که با تو گفتم .
حکیمه گوید : به خانه آن حضرت آمده ، سلام دادم و نشستم . نرجس آمد ، کفش از پای من درآورد و گفت : ای بانوی من و بانوی خانواده ام امشب چگونه ام؟ به او گفتم : تو بانوی من و بانوی خانواده منی . گفت : چنین نیست . سپس گفت : عمه چه شده است؟ به او گفتم : خداوند متعال امشب تو را فرزندی عطا خواهد کرد که در دنیا و آخرت سرور است ...
حکیمه گوید : نرجس ، از شنیدن این سخن خجل شد و شرم کرد . چون نماز شام را گزاردم ، افطار کردم به بستر رفته ، خوابیدم . نیمه شب برای خواندن نماز شب از جا برخاستم . نرجس خفته بود و نشانی از وضع حمل نداشت . نمازگزاردم و به تعقیبات نماز پرداختم و آنگاه دوباره خوابیدم . پس از لحظه ای مضطرب برخاستم و او را دیدم که خوابیده ، سپس برخاست و نماز گزارد و خوابید . حکیمه گوید ؛ برای آنکه ببینم سپیده دمیده یا نه ، بیرون آمدم . دیدم که هنوز فجر اول است . نرجس خفته بود . درباره سخن امام حسن (ع) دچار تردید شدم که ناگاهحضرت از جایی که نشسته بود با صدای بلند به من بانگ زد : «عمه شتاب مکن! هنگام وعده نزدیک است». حکیمه گوید : نشستم و سوره های «سجده» و «یاسین» را قرائت کردم . در این حال بودم که ناگهان نرجس مضطرب از خواب بیدار شد . به طرف او جستم و نام خدا را بر او بردم و آنگاه پرسیدم : آیا چیزی احساس می کنی؟ گفت : آری عمه . گفتم : روح و قلب خود را قوی نگه دار . این همان چیزی است که با تو گفته بودم . مرا سستی فرا گرفت و او را زایمان . ناگهان متوجه صدای سرورم امام زمان شدم . پرده از نرجس برداشتم . دیدم نوزاد به دنیا آمده و سجده گاههای خویش را بر زمین نهاده و در حال سجده است . او را در آغوش گرفتم . دیدم (بر خلاف سایر نوزادان) تمیز و پاکیزه است .
در این هنگام امام عسکری مرا بانگ زد : عمه!‌ پسرم را نزد من بیاور . او را خدمت امام (ع) بردم . امام با دست ، زیر رانها و پشت بچه را گرفت و پاهای او را روی سینه خود گذارد و سپس زبان در دهانش گردانید و دست بر چشمان و مفصلهای بدن نوزاد کشید . (کمال الدین- صدوق، ج 2، ص 99)

پس از ولایت این کودک ، امام حسن عسکری آداب و رسوم تولد را به تفصیلی که در زیر می آید به اجرا گذارد .
ده هزار رطل نان (رطل واحد وزن و تقریبا برابر با 84 مثقال است) و ده هزار رطل گوشت برای او صدقه داد و سیصد گوسفند نیز به خاطر او عقیقه کرد و از روز تولد نوزاد آنها را برای بنی هاشم و شیعیان فرستاد . سپس یاران خاص خویش را از ولادت فرزندش و اینکه او پس از ایشان امامت را عهده دار است ، آگهی داد و آنان را فرمود تا این خبر را در میان خود مخفی نگه دارند . از محمد بن حسن بن اسحاق قمی نقل است که گفت : چون امام زمان به دنیا آمد ، مولای ما امام عسکری نامه ای به جدم احمد بن اسحاق نوشت که در آن به خط خویش که بدان نامه های خود را صادر می فرمود ، نگاشته بود :
«نوزاد به دنیا آمد . باید این خبر پیش تو پنهان بماند و دیگر مردمان از آن اطلاعی نداشته باشند . ما کسی را از خبر ولادت او آگاه نمی کنیم مگر خویشاوند نزدیک را به خاطر خویشاوندی ، و دوست را به خاطر ولایتش . دوست داشتیم این خبر را نیز به تو اعلام کنیم تا خداوند همچنانکه ما را بدان مسرور ساخت ، تو را نیز از شنیدن آن شاد و خوشحال سازد . والسلام».(کمال الدین – صدوق، ص 158-138)
از ابراهیم ، صحابی امام حسن عسکری نقل است که گفت :
«مولایم امام عسکری (ع) چهار قوچ برایم فرستاد و نامه ای نیز به من نوشت (بدین مضمون) .
بسم الله الرحمن الرحیم . این قوچها به خاطر (ولادت) فرزندم محمد المهدی است . از آنها با لذت بخور و هر که از شیعیان ما را دیدی بدو نیز بخوران» (بحارالانوار، ج 51 ، ص 2-3)

پنهان بودن میلاد حجت الله

ولادت امام زمان (ع) بدین گونه انجام پذیرفت و به خاطر شرایط سیاسی آن دوران در زیر پرده کتمان پوشیده ماند . امام حسن عسکری (ع) تولد فرزند خودش را جز با اصحاب خاص خود در میان ننهاد . در روایتی از کتاب غیبت ، از عده ای از اصحاب امام عسکری نقل شده است که گفتند :
«نزد امام عسکری (ع) گرد آمده بودیم و از وی درباره حجت و پیشوای پس از او پرسش می کردیم . در مجلس او چهل مرد حضور داشتند . عثمان بن سعید بن عمر عمری در برابر آن حضرت برپا خاست و گفت : فرزند رسول خدا ! می خواهم درباره مطلبی از شما سوال کنم که خود بدان داناتر از منی . امام به او فرمود : بنشین عثمان! عثمان ناراحت و خشمگین برخاست تا خارج شود . اما آن حضرت فرمود : کسی بیرون نرود . هیچ کدام از ما بیرون نرفتیم . تا پس از ساعتی که امام ، عثمان را با صدای رسا ندا داد . عثمان روی پاهایش برخاست . امام فرمود : آیا شما را به خاطر مطلبی که آمده اید ، آگهی دهم؟ همه گفتند : آری ای فرزند رسول خدا! فرمود : شما آمده اید تا درباره حجت پس از من سوال کنید :
همه گفتند : آری. ناگهان پسری را دیدیم مثل پاره ماه ، شبیه تر از هر کسی به امام عسکری! فرمود : این پس از من پیشوای شماست جانشین من بر شما . او را فرمان برید و پس از من به تفرقه دچار نشوید که در دین خویش به هلاکت افتید . بدانید که شما پس از این روز او را نخواهید دید تا عمرش کامل گردد . از عثمان بن سعید آنچه را می گوید بپذیرید و فرمان او را اطاعت کنید که او جانشین امام شماست و کار به دست اوست».( اثبات الهداه- حر عاملی، ج 7، ص 52)
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 98
  • بازدید سال : 254
  • بازدید کلی : 4,349