1 - حضرت مهدى در صحاح سته 2 -حضرت مهدى در بعض كتب اهل سنت بسم اللّه الرحمن الرحیم 1 - حضرت مهدى (ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالى فرجه) در صحاح سته حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) اینكه مهدى ( ع ) خواهد آمد امرى است كه شیعه و سنّى بر آن اتّفاق دارند و حتّى غیر مسلمانان نیز در كتابهایشان مژده یك نجات دهنده را در آخرالزّمان به پیروانشان دادهاند . به عنوان نمونه: در تورات ، اشعیاى نبى ، فصل 11 آمده است: « . . . مسكینان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمین به راستى حكم خواهد كرد . . . گرگ با برّه سكونت خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پروارى با هم ، و طفل كوچك آنها را خواهد راند . . . در تمامى كوه مقدّس من ضرر و فسادى نخواهند كرد . زیرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد . » در عهد عتیق ، كتاب مزامیر ، مزمور37 ، چنین آمده است: « . . . زیرا كه شریران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمین خواهند شد . هان! بعد از اندك زمانى شریر نخواهد بود . در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود ، و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد . . . و میراث آنها خواهد بود تا أبدالآباد . » درسوره انبیاء آیه 105 مىخوانیم: « وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الارضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ . یعنى: ما در زبور (داود ( ع ) ) نوشتیم كه سرانجام ، وارث زمین بندگان شایسته من خواهند شد . حال یكبار دیگر متن زبور را كه در این نوشتار آوردیم بخوانید و با این آیه مقایسه كنید و ببینید كه چگونه خداوند این قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آیندگان بدانند كه حكومت زمین سرانجام به دست انسانهاى شایسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودى نیست . در انجیل لوقا ، فصل12 آمده است: «كمرهاى خود را بسته ، چراغهاى خود را افروخته بدارید ، و شما مانند كسانى باشید كه انتظار آقاى خود را مىكشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند ، تا هر وقت آید و در را بكوبد بى درنگ براى او باز كنند . خوشابه حال آن غلامان كه آقاى ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد . پس شما نیز مستعدّ باشید ، زیرا در ساعتى كه گمان نمىبرید پسر انسان مىآید» . بر خوانندگان محترم مخفى نیست كه معناى عبارت انجیل لوقا همان انتظار فرج است كه از نظر شیعه منتظر واقعى ظهور امام زمان ( ع ) مانند كسى است كه منتظر آمدن مهمان عزیزى است كه قبلاً خانه راتمیز كرده و غذا را آماده مىكند . او نیز خانه دل را از آلایشهاى مادّى تمیز كرده و از گناهان مىپرهیزد . معروف را دوست دارد و بدان امر مىكند و از منكر بیزار است (نه بىتفاوت) و از آن نهى مىنماید و چون منتظر نابودى ظلم است به اندازه توانش با آن مىستیزد . یاور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است . این است معناى انتظار فرج كه در روایات اهل بیت ( ع ) آن را افضل عبادات شمردهاند . ترمذى اصل روایت را از رسول گرامى اسلام ( ص ) نقل كرده است كه: «افضل العبادة انتظار الفرج» . ج5 سنن ، ص528 - كتاب الدعوات ، باب 116 - فى انتظار الفرج و غیر ذلك ، ح 3571 . امّا قطعاً آنها از این روایت آنطور كه شیعه معنى مىكند برداشت نمىكنند . صاحبان صحاح نیز در مورد حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) روایاتى نقل كردهاند كه ذیلاً مىآید: 1 - اگر از عمر دنیا بیش از یك روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مىكند تا آنكه مردى از اهل بیتم مبعوث شود كه اسم او اسم من است . او زمین را از قسط و عدل پر مىكند همانگونه كه از ظلم و جور پر شد . الف - سنن ترمذى ، ج4 ص 438 - كتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فى المهدى ، ح 2231 . ب - سنن ابىداود ، ج4 ص106 - كتاب المهدى ، ح 4282 (مختصراً) و 4283 . 2 - دنیا به پایان نمىرسد تا آنكه مردى از اهل بیتم بر عرب حكومت كند كه اسم او اسم من است . سنن ترمذى ، همان ، ح 2230 . 3 - اگر از عمر روزگار فقط یك روز مانده باشد خداوند مردى از اهل بیتم را مبعوث مىكند كه زمین را پر از عدل كند همانگونه كه پر از ستم شد . سنن ابىداود ، كتاب المهدى ، همان . روایتهاى مزبور از رسول خدا ( ص ) نقل شده است و معناى آنها - چنانچه خوانندگان محترم نیز متوجّهند - این است كه خروج مردى از اهل بیت پیامبر ( ع ) حتمى است نه آنكه یك روز از عمر دنیا مانده و او یكروزه دنیا را پر از عدل و داد مىكند . 2 - مهدى ( ع ) از اهل بیت است روایات قسمت اوّل این فصل با صراحت مىگوید كه مهدى ( ع ) از اهل بیت رسول خدا ( ص ) مىباشد . حال به روایات دیگرى كه آن حضرت را از اهل بیت مىداند نگاهى مىافكنیم: 1 - «المهدىّ منّا أهل البیت» . سنن ابنماجه ، ج2 ص1367 - كتاب الفتن ، باب خروج المهدى (34) ح 4085 . رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است: مهدى از ما اهل بیت است . 2 - پیامبر اكرم ( ص ) فرموده است: «ما اهل بیتى هستیم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنیا برگزیده است و همانا اهل بیت من بعد از من سختیها دیده و از وطن رانده مىشوند . تا آنكه قومى از ناحیه مشرق پیدا مىشوند كه با آنها پرچمهاى سیاه است و طلب خیر (و حقّ) مىكنند و به آنها داده نمىشود . آنان مىجنگند و آنچه را كه خواستند به آنها مىدهند و نمىپذیرند تا آنكه آن (حكومت) را به مردى از اهل بیتم (یعنى حضرت مهدى ( ع ) ) مىدهند و او آن (یعنى زمین) را پر از قسط و عدل مىكند همانگونه كه دیگران آن را پر از ظلم و جور كردند . پس هر كه آن زمان را درك كرد به طرف آنها برود ولو چهار دست و پا بر روى برف و یخ» . همان ، ص&rlm1366 ، ح 4082 توضیح آنكه روایت فوق به همین مضمون و یا مشابه آن در مصادر شیعه نیز نقل شده است و با توجّه به روایاتى كه درباره قیام مردى از قم در روایات ما آمده ، انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت آیةالله خامنهاى حفظهاللَّه به زودى به دست مبارك امام زمان ( ع ) سپرده خواهد شد . انشاءاللَّه . توجّه به این نكته لازم است كه زمان ظهور را كسى نمىداند و آنچه كه گفتیم و نقل شده برداشتهائى از روایات اهل بیت ( ع ) است . امید است كه هرچه زودتر این امر واقع شود تا دست ظلم متجاوزان قطع و سرزمینهاى اسلامى یكپارچه و مقتدر گشته و قدرتهاى پوشالى ذلیل و نابود شوند . 3 - مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) است (المهدى من ولد فاطمه) . همان ، ص1368 ، ح 4086 . روایت فوق را كه مىفرماید: «مهدى از فرزندان فاطمه است» امّسلمه از رسول خدا ( ص ) نقل كرده است . همین روایت با همین سند به این عبارت نیز آمده است: (المهدىّ من عترتى من ولد فاطمه) . سنن ابىداود ، كتاب المهدى ، ح 4284 . یعنى مهدى از عترتم و از فرزندان فاطمه است . حال با توجّه به آنچه كه گذشت و فهمیدیم كه صاحبان صحاح (از جمله ابن ماجه) پذیرفتند كه اوّلاً مهدى از اهل بیت رسول خدا ( ص ) بوده و ثانیاً از فرزندان فاطمه زهرا ( س ) مىباشد ، به یك روایت از سنن ابن ماجه نظرى مىافكنیم . او از انس بن مالك و انس از رسول خدا ( ص ) چنین روایت مىكند: (هر چه مىگذرد امور مردم سختتر شده و دنیا به آنان پشت كرده و مردم بخیلتر مىشوند و ساعت (شاید مراد ساعت قیامت باشد نه ساعت ظهور امام زمان ( ع ) چه آنكه براى هر دو زمان ، كلمه ساعت استعمال شده است . ) بر پا نمىشود مگر بر بدترین مردم و مهدى نیست مگر عیسى بن مریم) . ج2 سنن ، ص1340 - كتاب الفتن ، باب شدّة الزّمان ، ح 4039 . تعجّب است از محدّثى مانند ابن ماجه كه چشم خود را به روى آنچه كه خود نقل كرده ببندد و با نقل این روایت ، عیسى بن مریم ( ع ) را از اهل بیت و از فرزندان فاطمه ( س ) بداند! بهترین توجیه این است كه بگوئیم دیگران این حدیث را به كتاب او افزودند! در این صورت چه اعتمادى به روایات اهل سنّت! وقتى بشود به صحاح آنها دستبرد زد و حدیثى به آن افزود با بقیّه كتابها بهتر مىتوان چنین كرد. 4 - زمینه سازان حكومت حضرت مهدى ( ع ) (یخرج ناس من المشرق فیوطّئون للمهدى یعنى سلطانه) . همان ص1368 - باب خروج المهدى ، ح 4088 . رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است: مردمى از مشرق خروج مىكنند و زمینه را براى مهدى ( ع ) (یعنى حكومت او) فراهم مىكنند . (یخرج رجل من وراء النّهر یقال له الحارث بن حرّاث ، على مقدّمته رجل یقال له منصور ، یوطّىء او یمكّن لآل محمّد ( ( ع ) ) كما مكّنت قریش لرسولاللَّهr وجب على كل مؤمن نصره او قال «اجابته» سنن ابىداود ، كتاب المهدى ، ح 4290 . على ( ع ) از رسول گرامى اسلام ( ص ) روایت مىكند كه فرمود: مردى از آنطرف رود (شاید مراد ، دجله یا فرات باشد) خروج مىكند كه به او «حارث بن حرّاث» گویند . پیشرو لشگرش مردى است به نام «منصور» كه زمینه را براى حكومت آل محمّد ( ع ) فراهم مىكند همانگونه كه قریش براى رسول خدا ( ص ) كردند . بر هر مؤمنى واجب است او را یارى كند (یا آنكه گفته:) «دعوتش را اجابت كند» . ظاهراً آنچه كه در قسمت دوم این فصل گذشت همان است كه در این قسمت بدان اشاره رفت و آن گروه كه از ناحیه مشرق و یا از آنطرف رود خروج مىكنند به احتمال قریب به یقین اشاره به انقلاب اسلامى ایران دارد و امّا كلمه «حارث» یا «منصور» قطعاً اسم واقعى نیست بلكه «حارث» كسى است كه بذر انقلاب عظیمى را كاشت و پیشرو لشگر هم از جانب خدا یارى مىشود . 5 - نزول حضرت عیسى ( ع ) و امامت حضرت مهدى ( ع ) (كیف انتم اذا نزل ابن مریم فیكم و امامكم منكم) . الف - صحیح بخارى ، ج4 ص205 - كتاب بدء الخلق ، باب نزول عیسى بن مریم ( ع ) . ب - صحیح مسلم ، ج1 ص 136 - كتاب الایمان ، باب 71 ، ح 244 . رسول گرامى اسلام ( ص ) مىفرماید: چگونه خواهید بود آنگاه كه پسر مریم در میان شما بیاید و امام شما از شما باشد! ( . . . فینزل عیسى بن مریمr فیقول امیرهم: تعال صلّ لنا . فیقول: لا . انّ بعضكم على بعض امراء تكرمة اللَّه هذه الامّة) . صحیح مسلم ، همان ص137 ، ح 247 . این روایت را ابنماجه نیز اندكى مفصّلتر در ضمن حدیثى طولانى كه تقریباً 4 صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده نقل كرده است . (ج2 سنن ، ص1361 - كتاب الفتن باب 33 ، ح 4077) . یعنى: . . . سپس عیسى بن مریم ( ع ) نازل مىشود . امیر آنها به او مىگوید: بیا و براى ما نماز بخوان (یعنى بعنوان امام جماعت) او مىگوید: خیر ، همانا بعض از شما بر بعض دیگر امیر مىباشید به خاطر این كه خداوند این امّت را گرامى داشته است . این دو حدیث به خوبى نشان مىدهد كه هنگام نزول عیسىبن مریم ( ع ) امام او كسى دیگر است كه با توجّه به روایات گذشته او جز حضرت مهدى ، صاحب الزّمان صلواتاللَّهعلیهوعجّلاللَّه فرجه نیست . از آنجا كه از روایات گذشته فهمیدیم كه برنامه اصلى حضرت مهدى ( ع ) پركردن زمین از عدل و داد است ، لذا لازم است آن حضرت داراى حكومتى مقتدر و كارگزارانى صالح باشد و این امرى است كه تقریباً همه فرق مسلمین بدان اعتقاد دارند و نیز از روایات این قسمت روشن شد كه عیسى بن مریم ( ع ) نیز نازل مىشود و چون امامت و قدرت حكومت به دست حضرت مهدى ( ع ) مىباشد به ناچار باید گفت كه حضرت عیسى ( ع ) جهت كمك آن حضرت مىآید . شاید علّت آن كثرت پیروان مسیحیّت در آن زمان مىباشد كه وقتى حضرت عیسى ( ع ) پشت سر امام زمان ( ع ) به نماز بایستد آنان كه از پیروانش طالب حقّند اسلام را زود مىپذیرند . با اینحال مىبینیم صاحبان صحاح - مخصوصاً بخارى و مسلم - كوشیدهاند كه قدرت حكومت را در آن زمان در اختیار حضرت مسیح ( ع ) قرار دهند و در تمامى این دو كتاب اسمى از حضرت مهدى ( ع ) نمىبینیم . شاید تصوّر كردند كه اگر چشم خود را ببندند دیگران هم نابینا خواهند ماند ، غافل از آنكه: «شبپره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نكاهد» 6 - خسف بیداء از روایات اهل بیت ( ع ) چنین مىفهمیم كه دو دسته نشانه براى ظهور امام زمان ( ع ) به وقوع خواهد پیوست . دسته اوّل نشانههاى عامّى كه تا این زمان مىتوان ادّعا كرد همه آنها به وقوع پیوسته است . دسته دوم معروف است به علائم حتمیّه ظهور و آن پنج علامت است: 1 - خروج سفیانى 2 - صیحه آسمانى 3 - كشته شدن نفس زكیّه 4 - خسف بیداء 5 - خروج یمانى تعبیر پنج نشانه فوق به علائم حتمیّه ، از خود روایات اتّخاذ شده است . اهل سنّت مسأله خروج سفیانى و خسف بیداء را در روایات خویش نقل كردهاند . در فصل بعد كه گفتار بعض دانشمندان اهل سنّت را مىخوانیم از خروج سفیانى نیز سخن خواهیم گفت . در صحاح ستّه آمدن لشگرى از شام (لشگر سفیانى) و فرو رفتن آنها بین مكّه و مدینه (خسف بیداء) نقل شده است كه ذیلاً اقوال آنها مىآید . همه این روایتها از پیامبر اكرم ( ص ) مىباشد: بخارى مىنویسد: لشگرى به جنگ كعبه مىآید (قصد كعبه مىكنند) و چون به زمین بى آب و علفى (بیابان یا بیداء) رسیدند در زمین فرو مىروند . . . مسلم مىنویسد: یك نفر به خانه خدا پناه مىبرد و لشگرى به طرف او مىرود كه در بیابانى فرو مىروند . او در حدیث بعد ، از قول ابوجعفر مىنویسد كه قسم خورد آن بیابان در اطراف مدینه است . (انّها لبیداء المدینه) . ترمذى مىنویسد: مردم از نبرد با این بیت دست بر نمىدارند تا آنكه گروهى به نبرد مىآیند و چون به بیابانى رسیدند همه آنها در زمین فرو مىروند . ابن ماجه نیز شبیه آنچه كه ترمذى گفته ، نقل نموده است . ابوداود اندكى آن را شكافته و چنین روایت مىكند: هنگامى كه خلیفهاى مرد ، اختلافى پدید مىآید . مردى از اهل مدینه به مكّه مىگریزد . مردمى از اهل مكّه نزد او رفته و با او بین ركن و مقام بیعت مىكنند (در اینجا ابوداود مىنویسد كه آن مرد با اكراه قبول مىكند و این مطلب نمىتواند صحیح باشد) . لشگرى از شام به سوى او مىرود كه در بیابان بین مكّه و مدینه در زمین فرو مىروند . چون مردم چنین دیدند برگزیدگانى از شام و گروهى از عراق مىآیند و با او بین ركن و مقام بیعت مىكنند . . . او اموال را (عادلانه) تقسیم مىكند و به سنّت پیامبر رفتار مىكند . . . حاكم در مستدرك روایت ابوداود را اینگونه نقل مىكند: با مردى از امّتم بین ركن و مقام به عدد اهل بدر (یعنى 313 نفر) بیعت مىشود و از عراق و شام نیز گروهى به كمك مىآیند . پس از آن لشگرى از شام (به جنگ با او) مىروند و چون به بیداء رسیدند در زمین فرو مىروند چنانچه ملاحظه مىفرمایید در هیچكدام از روایات فوق اسمى از سفیانى نیست و نیز ننوشتهاند كه آنكس كه با او بین ركن و مقام بیعت مىشود كیست . امّا از اینكه ابوداود آن را در كتاب المهدى آورده معلوم مىشود آن مرد حضرت مهدى ( ع ) است . حاكم در مستدرك روایت دیگرى دارد كه نام سفیانى و فرو رفتن او و لشگرش را در بیابان ذكر مىكند . روایت چنین است: مردى (به نام سفیانى) از دمشق خروج مىكند و . . . مردى از اهل بیتم (نیز) خروج مىكند . خبر به سفیانى مىرسد . او با لشگرى به سوى او مىرود . . . تا به بیابانى مىرسند و در آنجا فرو مىروند و جز یك نفر كه خبر آن را مىآورد كسى نجات نمىیابد . الف - صحیح بخارى ، ج&3 ص&86 - كتاب البیوع ، باب ما ذكر فى الاسواق . ب - صحیح مسلم ، ج&4 ص&10 - 2208 ، كتاب الفتن و اشراط السّاعة ، باب الخسف بالجیش الذى یؤمّ البیت ، ح&8 - 4 . ج - سنن ترمذى ، ج&4 ص&415 - كتاب الفتن ، باب&21 ما جاء فى الخسف ح 2184 . د - سنن ابنماجه ، ج&2 ص&51 - 1350 ، كتاب الفتن ، باب 30 جیش البیداء ، ح 5 - 4063 . ه - سنن ابىداود ، كتاب المهدى ، ح&4286 . و - مستدرك حاكم ، ج&4 ص&478 ح 8328 و ص&565 ح&8586 . تذكر این نكته لازم است كه حدیث دوم حاكم به عنوان حدیثى صحیح به همان شرطى كه بخارى و مسلم گفتهاند روایت شده است كه این دو آن را نقل ننمودند . از بسیارى از روایات فریقین (شیعه و سنّى) چنین بر مىآید كه سفیانى در لشگرى كه به سوى «مردى از اهل بیت» - كه همان مهدى موعود(عج) مىباشد - مىفرستد ، خود در آن لشگر نیست و لذا روایت اخیر مستدرك ، كه سفیانى را هم جزء كسانى مىداند كه در لشگر مزبور بوده و به زمین فرو مىروند ، نمىتواند صحیح باشد . حضرت مهدى(ارواحنا فداه و عجل اللَّه تعالى فرجه) در بعض كتب اهل سنت مسأله خروج مردى از اهلبیت ( ع ) به نام «مهدى» امرى است كه علماى زیادى از اهل سنّت درباره آن دست به قلم بردند . یكى از نویسندگان معاصر به نام محمد بن احمد بن اسماعیل ، كتابى نوشته بنام «المهدى ، حقیقة لا خرافة» او در فصل دوم این كتاب مطالبى دارد كه ما فهرست آن را در اینجا مىآوریم: 1 - اسامى 31 نفر از اصحاب را ذكر مىكند كه احادیث حضرت مهدى ( ع ) را روایت كردهاند . 2 - اسامى 38 نفر از دانشمندانى را كه آن احادیث را در كتابهایشان نقل كردهاند مىآورد . 3 - نام 63 نفر از علما را كه آن احادیث را صحیح یا حسن دانستهاند ذكر مىكند . 4 - 31 نفر از دانشمندان را نام مىبرد كه مستقلاً كتابى درباره حضرت مهدى ( ع ) نوشتهاند كه بعض از آنها بیش از یك كتاب تدوین نمودند . ما در این مختصر اسامى 17 نفر از علماى عامّه را - از ابتداى قرن پنجم تا آخر قرن سیزدهم - كه درباره حضرت مهدى ( ع ) مطالب یا روایاتى نوشتند و نیز بعض از نوشتههاى آنها را مىآوریم: 1 - «حاكم نیشابورى - الامام الحافظ ابوعبداللَّه محمد بن عبداللَّه» ، متوفّاى 405 هجرى - در جزء چهارم كتاب معروفش «المستدرك على الصّحیحین» احادیث متعدّدى درباره حضرت مهدى ( ع ) دارد كه در آنها حضرتش از اهل بیت پیامبر ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) معرّفى شده و او است كه جهان را پر از عدل و داد مىكند . ما در آخر فصل قبل به دو حدیث - درباره خسف بیداء و خروج سفیانى - اشاره كردیم اینك حدیثى دیگر: (عن ابىسعید خُدرى ( رض ) قال: قال رسولاللَّه: «لاتقوم السّاعة حتّى تملأ الارض ظلماً و جوراً و عدواناً ثمّ یخرج من اهل بیتى من یملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً») . ج&4 ص&600 ، ح 8669 . یعنى: ساعت (مراد ساعت ظهور است نه ساعت قیامت) بر پا نمىشود تا آنكه زمین پر از ظلم و جور و تعدّى شود ، سپس از اهل بیتم كسى خروج مىكند كه آن را پر از عدل و داد مىكند همان گونه كه پر از ظلم و جور شد . سپس مىنویسد: این حدیث صحیحى است به همان شرطى كه شیخین (بخارى و مسلم) قرار گذاشتند ولى آندو این را ننوشتند . تذكّر این نكته نیز لازم است كه او كتاب مذكور را - همانطور كه از اسمش پیدا است - تألیف كرد تا بگوید روایات صحیح دیگرى است كه در صحیحین نیامده است . او حدیث ابنماجه را نیز كه روایت كرده: «لا مهدى الاّ عیسى بن مریم» در كتابش آورده و مىگوید: من این حدیث را ننوشتم كه به آن احتجاج كنم (یعنى به عنوان حدیثى صحیح آن را نقل كرده باشم) بلكه از راه تعجّب (كه چطور ابنماجه آن را در سنن خویش آورده) آن را نوشتم . 2 - «ابوسالم كمال الدّین محمّد بن طلحة بن محمّد بن الحسن شافعى» ، متوفّاى 652 هجرى - دركتاب «مطالب السّؤول فى مناقب آل الرّسول» - چنانچه از نامش پیدااست - در مناقب ائمه 12 گانه شیعه مطالبى دارد . (او نیز آل پیامبر ( ع ) را منحصر در 12 امام شیعه مىداند - دقّت شود - ) . در باب دوازدهم آن كه درباره امام دوازدهم ( ع ) است چنین مىنویسد: «الباب الثانى عشر فى ابىالقاسم محمّد بن الحسن الخالص بن على المتوكّل ابن القانع (یكى از القاب امام جواد ( ع ) ) ابن علىّ الرّضا ابن موسى الكاظم ابن جعفر الصّادق ابن محمّد الباقر ابن على زین العابدین ابن الحسین الزّكى ابن علىّ المرتضى امیرالمؤمنین ابن ابىطالب ، المهدى ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، المنتظَر ( ع ) و رحمة اللَّه و بركاته» . چنانچه ملاحظه مىفرمائید او اسامى 12 امام را تقریباً با همان القابى كه نزد شیعه مشهورند معرّفى مىكند . معلوم مىشود كه آنان همیشه با این القاب شناخته مىشدند . او پس از تعریف از امام عصر(عجّ) مىنویسد: «امّا نسبه اباً و امّاً فابوه الحسن الخالص ابن . . . (تا آخر اسامى كه دیگر تكرار نمىكنیم . ) و امّه امّ ولد تسمّى صقیل (صحیح آن صیقل است . ) و قیل حكیمه (حكیمه خاتون عمّه امام حسن عسكرى ( ع ) بوده كه هنگام تولّد حضرت ولى عصر ( ع ) در آنجا حضور داشت . ) و قیل غیر ذلك ، و امّا اسمه فمحمّد و كنیته ابوالقاسم و لقبه الحجّة و الخلف الصّالح و قیل المنتظَر» . خلاصه معناى این فراز چنین است: پدرش امام حسن عسكرى ( ع ) و مادرش صیقل یا حكیمه یا غیر آن و اسمش محمّد و كنیهاش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح بوده و منتظَر هم گفتهاند . او همچون بسیارى از دانشمندان اهل سنّت ، امام زمان ( ع ) را فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) دانسته و كنیه و لقب او را همچون شیعیان بیان كرده است . آنگاه بعض از روایاتى را كه از ابوداود و ترمذى نقل كردیم آورده و حدیث منقول در صحیحین را كه: «كیف انتم اذا نزل ابن مریم فیكم و امامكم منكم» ، به پنجمین قسمت از فصل قبل رجوع فرمائید . بر آن حضرت تطبیق مىدهد و بعد از نقل بعض روایات چنین نتیجه مىگیرد كه حضرت مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) و نیز از عترت و اهل بیت رسول خدا ( ص ) و همنام آن حضرت بوده و او است كه زمین را پر از عدل و داد مىكند و او از فرزندان عبدالمطلّب و یكى از سروران بهشت است . اشاره به روایتى است كه در ج&2 سنن ابنماجه ، ص&1368 ، ح&4087 . كتاب الفتن باب خروج المهدى ، از انس بن مالك نقل شده كه رسول خدا ( ص ) فرمود: «ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتیم من و حمزه و على و جعفر و حسن وحسین و مهدى( ( ع ) )» . سپس اشكال مىكند كه اگر كسى بگوید اینها دلیل نیست كه او همان ابوالقاسم محمّد بن الحسن است چه آنكه فرزندان فاطمه ( س ) زیادند و تا روز قیامت هر كه از ذریّه او باشد از فرزندان آن حضرت و از عترت طاهره و از اهل بیت است . پس باید دلیل دیگرى براى اثبات ادّعاى خود بیاورید . در جواب مىگوید كه پیامبر ( ص ) براى او نشانههائى از رخسار و جبهه و بینى و غیر ذلك فرمودند و همه آنها بر فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) تطبیق مىكند . مجدّداً اشكال مىكند كه شاید بعدها شخص دیگرى از فرزندان فاطمه ( س ) با همین مشخّصات به دنیا بیاید . جواب مىدهد كه وقتى با همان نشانى كسى پیدا شد ، به صرف احتمال نمىتوان از آن دست برداشت و اگر بخواهیم اینگونه عمل كنیم هر نشانهاى براى هر امرى كه در روایت آمده باشد احتمال وجود امر دیگرى با همان نشانى وجود دارد . باید گفت اگر در روایتى نشانهاى براى امرى ذكر شده باشد ، اگر بنا بود كه این نشانه تكرارى باشد نشانه از نشانه بودن ساقط خواهد شد مثل اینكه كسى بگوید درب منزل ما كه در فلان كوچه است سبز رنگ است كه اگر غیر از آن منزل ، منزل دیگرى نیز سبز رنگ باشد نمىتواند نشانه باشد و لذا ما نشانههائى را كه در روایات براى امرى وارد شده باشد منحصر به فرد مىدانیم . آنگاه چنین ادامه مىدهد: مسلم در صحیح خود نوشته است كه پیامبر ( ص ) به عمر فرمود: شخصى از اهل یمن به نام اویس با این مشخّصات مىآید . اگر مىتوانى از او طلب مغفرت كن؛ ج 4 صحیح مسلم ، ص 1969 ، كتاب فضائل الصحابه ، باب 55 من فضائل اویسالقرنىّ ( رض ) ح&225 . و چون شخص مزبور با همان نشانهها پیدا شد دیگر عمر نگفت شاید بعداً كسى دیگر با همین مشخّصات بیاید . همچنین است قضیّه خوارج و نیز حال یهود كه وقتى نبىّ مكرّم اسلام ( ص ) با همان نشانه هائى كه در تورات ذكر شد مبعوث گردید ، گفتند: شاید كسى دیگر با همین نشانهها بیاید و خداوند آنان را سرزنش كرد . اشاره به آیه 89 از سوره بقره كه خداوند آنان را لعنت مىكند . بنابر این اگر ما كسى را با همان صفاتى كه پیامبر ( ص ) فرمود یافتیم و آن در وجود محمّد بن الحسن ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، متجلّى شد دیگر منتظر شخص دیگرى با همان صفات نباید بمانیم . بعد از آن اشكال دیگرى مطرح مىكند كه: آنچه گفتى درست است امّا در روایت آمده است كه اسم پدر او اسم پدر رسول خدا ( ص ) است در حالى كه اسم پدر خلف صالح حسن است نه عبداللَّه . در جواب مىگوید: اوّلاً - در زبان عرب به جدّ اعلا نیز پدر اطلاق مىشود . چنانچه در قرآن آمده: «مِلَّةَ اَبیكُمْ اِبْراهیمَ» . سوره حجّ آیه 78 - یعنى: (این آیین همان) آیین وروش پدرتان ابراهیم مىباشد . ثانیاً - بر كنیه نیز «اسم» گفته مىشود . بخارى و مسلم نقل كردند كه پیامبر ( ص ) على ( ع ) را ابوتراب نامید و «اسمى» نزد او محبوبتر از آن نبود . (توجّه داشته باشید كه «ابوتراب» «كُنیه» است نه «اسم») . اینكه در روایت آمده است كه اسم پدر او عبداللَّه است به این اعتبار مىباشد كه جدّ اعلاى او یعنى امام حسین ( ع ) «ابوعبداللَّه» بود ، یعنى او فرزند حسین است نه حسن كه كنیه او ابومحمّد بود (البتّه ما استدلال او را بسیار خلاصه كردیم گرچه جاى تأمّل نیز مىباشد) . مشابه استدلال اخیر او را به طور خلاصه «محمّد بن یوسف گنجى شافعى» در كتاب «البیان فى اخبار صاحب الزّمان» آورده آنگاه اسامى بیش از 30 نفر را كه روایت «اسمه اسمى»(كه رسول خدا ( ص ) فرمود: اسم او اسم من است) را نقل كردند مىآورد كه هیچ كدام از آنها جمله و «اسم ابیه اسم ابى» (كه آن حضرت فرموده باشد: و اسم پدرش اسم پدر من است) را بدان نیفزودند مگر «عبیداللَّه بن موسى» از «زائده» . آنگاه نتیجه مىگیرد كه هیچ عاقلى شكّ نمىكند كه این اضافى - باتوجّه به اینهمه مخالف - اعتبارى ندارد . 3 - «سبط ابن جوزى» متوفّاى 654 هجرى در كتاب تذكرة الخواص ، معروف به: «تذكرة خواصّ الامّة فى خصائص الائمّة ( ع ) » در فصل مربوط به امام زمان ( ع ) تحت عنوان: «فصل فى ذكر الحجّة المهدى» چنین مىنویسد: «هو محمّد بن الحسن بن على بن . . . على بن ابىطالب علیه(وعلیهم) السّلام و كنیته ابوعبداللَّه و ابوالقاسم و هو الخلف الحجّة صاحب الزّمان ، القائم و المنتظَر و التّالى و هو آخر الائمّة» . او در ابتدا اسامى دوازده امام ( ع ) را به ترتیب نقل كرده (كه ما به جهت اختصار در اینجا و در موارد دیگر چند نقطه مىگذاریم . ) و پس از آن كنیهها والقاب حضرت مهدى ( ع ) را ذكر مىكند و مىگوید كه او آخرین امامها (ى شیعه) است . آنگاه این حدیث را با سندش از ابن عمر نقل مىكند كه پیامبر ( ص ) فرمود: «یخرج فى آخر الزّمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنیته ككنیتى یملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً فذالك هو المهدى»؛ یعنى: در آخرالزّمان مردى از فرزندانم خروج مىكند كه اسمش مانند اسم من و كنیهاش مانند كنیه من است . زمین را پر از عدل مىكند همانگونه كه پر از ستم شد و او همان مهدى است . و خود این را حدیثى مشهور مىداند . سپس چند روایت دیگر نقل كرده و درباره رفع استبعاد از طول عمر آن حضرت مثالهائى از معمّرین تاریخ آورده و پس از نقل شعرى در مدح ائمّه ( ع ) مىنویسد: «قلت: و من شروط الامام ان یكون معصوماً لئلاّ یقع فى الخطأ و لانّهم حجج اللَّه على عباده و من شرط الحجّة العصمه من كلّ وصمه . انتهى ذكر الائمّة ( ع ) » . یعنى: از شروط امام این است كه معصوم باشد تا در خطا واقع نشود (او به حقّ معناى عصمت را عصمت از خطا دانسته است نه عصمت از گناه و این عصمت است كه از جانب خداوند به بندگان برگزیدهاش داده مىشود چه آنكه اگر آنان - كه پیشوایان امّتند - در خطا واقع شوند و یا سهو و نسیان به آنان دست دهد دود آن به چشم پیروانشان مىرود كه گفتارشان را وحى منزل مىدانند و خطا و سهو یا نسیان ، طبیعى هر انسانى است و معصوم كسى است كه از چنین نقصى مصون باشد و این نخواهد شد مگر با عنایت خاصّه الهیّه) . دیگر آنكه آنان حجتّهاى خدا بر بندگانش مىباشند و شرط حجّت بودن مصون بودن از هر عیب مىباشد . در آخر عبارت افزوده است: «تمام شد یاد ائمّه ( ع ) » . 4 - «ابن ابىالحدید معتزلى» متوفّاى 655 هجرى در ج&7 شرح نهجالبلاغه ، ص&59 ، در ذیل: «بابى ابن خیرة الاماء» (كه امیرالمؤمنین ( ع ) فرموده است: پدرم فداى پسر بهترین كنیزان باد) مىنویسد: «اگر گفته شود كه این مرد كیست ، درجواب گوئیم: امّا امامیّه ، آنها مىگویند كه او امام دوازدهم آنها است و مادر او كنیزى بود به نام نرجس و امّا اصحاب ما (یعنى معتزله) ، آنان مىگویند كه او مردى فاطمى است (یعنى از اولاد فاطمه زهرا ( س ) مىباشد) كه در آینده به دنیا خواهد آمد و مادر او كنیزى است و او الآن موجود نیست» . آنگاه سؤال دیگرى مطرح مىكند خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه این سؤالات مربوط به مطالبى است كه در شرح نهجالبلاغه آن را به عنوان حدیث نقل كرده است و برداشت او از رجعت و انحصار آن به گروهى از بنىامیّه و غیر آن جهت انتقامگیرى نیز خالى از اشكال نیست و ما در اینجا قول این دانشمند معروف اهل سنّت را نقل مىكنیم نه آنكه در صدد ردّ و ایراد نیز باشیم . كه: از بنىامیّه چه كسى در آن زمان موجود است كه آن مرد (فاطمى) از آنها انتقام مىگیرد؟ در جواب مىگوید: «امّا امامیّه ، آنها قائل به رجعتند و مىگویند كه وقتى امام منتظَر آنها ظاهر شد ، گروهى از بنىامیّه و غیر آنها رجعت مىكنند و او از همه دشمنان آل محمّد ( ع ) انتقام مىگیرد» . آنگاه قول معتزله را چنین نقل مىكند: «و امّا اصحاب ما ، آنها مىگویند كه خدا در آخر الزّمان مردى از فرزندان فاطمه ( س ) را خلق مىكند كه اكنون موجود نیست و او زمین را پر از عدل و داد مىكند همانگونه كه پر از ظلم و جور شد و از بیدادگران به شدیدترین وجهى انتقام مىگیرد و مادرِ او - همانطور كه در این خبر و غیر آن از سایر اخبار آمده - كنیزى است و اسم آن مرد نیز محمّد است همچون اسم رسول خدا ( ص ) . آن مرد آنگاه ظاهر مىشود كه بر بسیارى از سرزمینهاى اسلام پادشاهى از تبار بنىامیّه استیلا یافته است و او همان سفیانى است از فرزندان ابوسفیان بن حرب بن امیّه كه در خبر صحیح (چنانچه نقل كردیم) وعده آن داده شده و آن امام فاطمى او و پیروانش از بنىامیّه و غیر آنها را مىكشد و در این هنگام مسیح ( ع ) از آسمان فرود مىآید و . . . » در ج&10 ص&95 و ج&19 ص&104 نیز از حضرت مهدى ( ع ) یاد كرده و مىگوید كه اجماع همه فرقههاى اسلامى است كه دنیا به آخر نمىرسد مگر با قیام آن حضرت . ماگفتار این دانشمند اهل سنّت را ، كه بر خلاف عقیده شیعه و حتّى بر خلاف عقیده بسیارى از علماى اهل سنّت است ، عیناً ترجمه كردیم تا عدّهاى با دیدن یا شنیدن بعض تمجیدهائى كه او از امیرامؤمنین ( ع ) نموده است ، او را شیعه ندانند . در حالى كه حضرت امیر ( ع ) كسى است كه غیر مسلمانان نیز او را تعریف و تمجید نموده و درباره شخصیّت بىنظیر او كتابها نوشته و اشعارى سرودهاند كه نمونه آن «عبدالمسیح انطاكى» است كه قصیدهاى طولانى - و شاید بتوان گفت طولانىترین قصیده - (5595 بیت) در مدح امیرالمؤمنین ( ع ) سروده است . علاّمه امینى ( ره ) 15 بیت آن رادر ج&3 الغدیر ص&9 نقل كرده است . |
حضرت مهدی عج در کتب اهل سنت