loading...
ظهور منجی
علیرضا بازدید : 43 سه شنبه 01 خرداد 1403 نظرات (0)
حضرت مهدی عج در کتب اهل سنت
  
1 - حضرت مهدى‏ در صحاح سته
2 -حضرت مهدى در بعض كتب اهل سنت


بسم اللّه الرحمن الرحیم‏


1 - حضرت مهدى‏ (ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالى فرجه) در صحاح سته
حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) اینكه مهدى ( ع ) خواهد آمد امرى است كه شیعه و سنّى بر آن اتّفاق دارند و حتّى غیر مسلمانان نیز در كتابهایشان مژده یك نجات دهنده را در آخرالزّمان به پیروانشان داده‏اند .

به عنوان نمونه: در تورات ، اشعیاى نبى ، فصل 11 آمده است:
« . . . مسكینان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمین به راستى حكم خواهد كرد . . . گرگ با برّه سكونت خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پروارى با هم ، و طفل كوچك آنها را خواهد راند . . . در تمامى كوه مقدّس من ضرر و فسادى نخواهند كرد . زیرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد . »

در عهد عتیق ، كتاب مزامیر ، مزمور37 ، چنین آمده است:
« . . . زیرا كه شریران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمین خواهند شد . هان! بعد از اندك زمانى شریر نخواهد بود . در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود ، و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد . . . و میراث آنها خواهد بود تا أبدالآباد . »

درسوره انبیاء آیه 105 مى‏خوانیم:
« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الارضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ .
یعنى: ما در زبور (داود ( ع ) ) نوشتیم كه سرانجام ، وارث زمین بندگان شایسته من خواهند شد . حال یكبار دیگر متن زبور را كه در این نوشتار آوردیم بخوانید و با این آیه مقایسه كنید و ببینید كه چگونه خداوند این قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آیندگان بدانند كه حكومت زمین سرانجام به دست انسانهاى شایسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودى نیست .

در انجیل لوقا ، فصل12  آمده است:
«كمرهاى خود را بسته ، چراغهاى خود را افروخته بدارید ، و شما مانند كسانى باشید كه انتظار آقاى خود را مى‏كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند ، تا هر وقت آید و در را بكوبد بى درنگ براى او باز كنند . خوشابه حال آن غلامان كه آقاى ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد . پس شما نیز مستعدّ باشید ، زیرا در ساعتى كه گمان نمى‏برید پسر انسان مى‏آید» .

بر خوانندگان محترم مخفى نیست كه معناى عبارت انجیل لوقا همان انتظار فرج است كه از نظر شیعه منتظر واقعى ظهور امام زمان ( ع ) مانند كسى است كه منتظر آمدن مهمان عزیزى است كه قبلاً خانه راتمیز كرده و غذا را آماده مى‏كند . او نیز خانه دل را از آلایشهاى مادّى تمیز كرده و از گناهان مى‏پرهیزد . معروف را دوست دارد و بدان امر مى‏كند و از منكر بیزار است (نه بى‏تفاوت) و از آن نهى مى‏نماید و چون منتظر نابودى ظلم است به اندازه توانش با آن مى‏ستیزد . یاور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است . این است معناى انتظار فرج كه در روایات اهل بیت ( ع ) آن را افضل عبادات شمرده‏اند .

ترمذى اصل روایت را از رسول گرامى اسلام ( ص ) نقل كرده است كه: «افضل العبادة انتظار الفرج» . ج5 سنن ، ص528 - كتاب الدعوات ، باب 116 - فى انتظار الفرج و غیر ذلك ، ح 3571 . امّا قطعاً آنها از این روایت آنطور كه شیعه معنى مى‏كند برداشت نمى‏كنند .

صاحبان صحاح نیز در مورد حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) روایاتى نقل كرده‏اند كه ذیلاً مى‏آید:

1 - اگر از عمر دنیا بیش از یك روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا آنكه مردى از اهل بیتم مبعوث شود كه اسم او اسم من است . او زمین را از قسط و عدل پر مى‏كند همانگونه كه از ظلم و جور پر شد . الف - سنن ترمذى ، ج4 ص 438 - كتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فى المهدى ، ح 2231 .
ب - سنن ابى‏داود ، ج4 ص106 - كتاب المهدى ، ح 4282 (مختصراً) و 4283 .

2 - دنیا به پایان نمى‏رسد تا آنكه مردى از اهل بیتم بر عرب حكومت كند كه اسم او اسم من است . سنن ترمذى ، همان ، ح 2230 .

3 - اگر از عمر روزگار فقط یك روز مانده باشد خداوند مردى از اهل بیتم را مبعوث مى‏كند كه زمین را پر از عدل كند همانگونه كه پر از ستم شد . سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، همان .

روایتهاى مزبور از رسول خدا ( ص ) نقل شده است و معناى آنها - چنانچه خوانندگان محترم نیز متوجّهند - این است كه خروج مردى از اهل بیت پیامبر ( ع ) حتمى است نه آنكه یك روز از عمر دنیا مانده و او یكروزه دنیا را پر از عدل و داد مى‏كند .

2 - مهدى ( ع ) از اهل بیت است

روایات قسمت اوّل این فصل با صراحت مى‏گوید كه مهدى ( ع ) از اهل بیت رسول خدا ( ص ) مى‏باشد . حال به روایات دیگرى كه آن حضرت را از اهل بیت مى‏داند نگاهى مى‏افكنیم:

1 - «المهدىّ منّا أهل البیت» . سنن ابن‏ماجه ، ج2 ص1367 - كتاب الفتن ، باب خروج المهدى (34) ح 4085 . رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است:
مهدى از ما اهل بیت است .

2 - پیامبر اكرم ( ص ) فرموده است: «ما اهل بیتى هستیم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنیا برگزیده است و همانا اهل بیت من بعد از من سختیها دیده و از وطن رانده مى‏شوند . تا آنكه قومى از ناحیه مشرق پیدا مى‏شوند كه با آنها پرچمهاى سیاه است و طلب خیر (و حقّ) مى‏كنند و به آنها داده نمى‏شود . آنان مى‏جنگند و آنچه را كه خواستند به آنها مى‏دهند و نمى‏پذیرند تا آنكه آن (حكومت) را به مردى از اهل بیتم (یعنى حضرت مهدى ( ع ) ) مى‏دهند و او آن (یعنى زمین) را پر از قسط و عدل مى‏كند همانگونه كه دیگران آن را پر از ظلم و جور كردند . پس هر كه آن زمان را درك كرد به طرف آنها برود ولو چهار دست و پا بر روى برف و یخ» . همان ، ص&rlm1366 ، ح 4082 توضیح آنكه روایت فوق به همین مضمون و یا مشابه آن در مصادر شیعه نیز نقل شده است و با توجّه به روایاتى كه درباره قیام مردى از قم در روایات ما آمده ، انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت آیةالله خامنه‏اى حفظه‏اللَّه به زودى به دست مبارك امام زمان ( ع ) سپرده خواهد شد . انشاءاللَّه .

توجّه به این نكته لازم است كه زمان ظهور را كسى نمى‏داند و آنچه كه گفتیم و نقل شده برداشتهائى از روایات اهل بیت ( ع ) است . امید است كه هرچه زودتر این امر واقع شود تا دست ظلم متجاوزان قطع و سرزمینهاى اسلامى یكپارچه و مقتدر گشته و قدرتهاى پوشالى ذلیل و نابود شوند .

3 - مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) است

(المهدى من ولد فاطمه) . همان ، ص1368 ، ح 4086 .
روایت فوق را كه مى‏فرماید: «مهدى از فرزندان فاطمه است» امّ‏سلمه از رسول خدا ( ص ) نقل كرده است . همین روایت با همین سند به این عبارت نیز آمده است:
(المهدىّ من عترتى من ولد فاطمه) . سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح 4284 . یعنى مهدى از عترتم و از فرزندان فاطمه است .

حال با توجّه به آنچه كه گذشت و فهمیدیم كه صاحبان صحاح (از جمله ابن ماجه) پذیرفتند كه اوّلاً مهدى از اهل بیت رسول خدا ( ص ) بوده و ثانیاً از فرزندان فاطمه زهرا ( س ) مى‏باشد ، به یك روایت از سنن ابن ماجه نظرى مى‏افكنیم . او از انس بن مالك و انس از رسول خدا ( ص ) چنین روایت مى‏كند:
(هر چه مى‏گذرد امور مردم سخت‏تر شده و دنیا به آنان پشت كرده و مردم بخیل‏تر مى‏شوند و ساعت (شاید مراد ساعت قیامت باشد نه ساعت ظهور امام زمان ( ع ) چه آنكه براى هر دو زمان ، كلمه ساعت استعمال شده است . ) بر پا نمى‏شود مگر بر بدترین مردم و مهدى نیست مگر عیسى بن مریم) . ج2 سنن ، ص1340 - كتاب الفتن ، باب شدّة الزّمان ، ح 4039 .

تعجّب است از محدّثى مانند ابن ماجه كه چشم خود را به روى آنچه كه خود نقل كرده ببندد و با نقل این روایت ، عیسى بن مریم ( ع ) را از اهل بیت و از فرزندان فاطمه ( س ) بداند!

بهترین توجیه این است كه بگوئیم دیگران این حدیث را به كتاب او افزودند! در این صورت چه اعتمادى به روایات اهل سنّت! وقتى بشود به صحاح آنها دستبرد زد و حدیثى به آن افزود با بقیّه كتابها بهتر مى‏توان چنین كرد.

4 - زمینه سازان حكومت حضرت مهدى ( ع )

(یخرج ناس من المشرق فیوطّئون للمهدى یعنى سلطانه) . همان ص1368 - باب خروج المهدى ، ح 4088 .

رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است: مردمى از مشرق خروج مى‏كنند و زمینه را براى مهدى ( ع ) (یعنى حكومت او) فراهم مى‏كنند .

(یخرج رجل من وراء النّهر یقال له الحارث بن حرّاث ، على مقدّمته رجل یقال له منصور ، یوطّى‏ء او یمكّن لآل محمّد ( ( ع ) ) كما مكّنت قریش لرسول‏اللَّه‏r وجب على كل مؤمن نصره او قال «اجابته» سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح 4290 .

على ( ع ) از رسول گرامى اسلام ( ص ) روایت مى‏كند كه فرمود: مردى از آنطرف رود (شاید مراد ، دجله یا فرات باشد) خروج مى‏كند كه به او «حارث بن حرّاث» گویند . پیشرو لشگرش مردى است به نام «منصور» كه زمینه را براى حكومت آل محمّد ( ع ) فراهم مى‏كند همانگونه كه قریش براى رسول خدا ( ص ) كردند . بر هر مؤمنى واجب است او را یارى كند (یا آنكه گفته:) «دعوتش را اجابت كند» .

ظاهراً آنچه كه در قسمت دوم این فصل گذشت همان است كه در این قسمت بدان اشاره رفت و آن گروه كه از ناحیه مشرق و یا از آنطرف رود خروج مى‏كنند به احتمال قریب به یقین اشاره به انقلاب اسلامى ایران دارد و امّا كلمه «حارث» یا «منصور» قطعاً اسم واقعى نیست بلكه «حارث» كسى است كه بذر انقلاب عظیمى را كاشت و پیشرو لشگر هم از جانب خدا یارى مى‏شود .

5 - نزول حضرت عیسى ( ع ) و امامت حضرت مهدى ( ع )

(كیف انتم اذا نزل ابن مریم فیكم و امامكم منكم) . الف - صحیح بخارى ، ج4 ص205 - كتاب بدء الخلق ، باب نزول عیسى بن مریم ( ع ) .

ب - صحیح مسلم ، ج1 ص 136 - كتاب الایمان ، باب 71 ، ح 244 .

رسول گرامى اسلام ( ص ) مى‏فرماید: چگونه خواهید بود آنگاه كه پسر مریم در میان شما بیاید و امام شما از شما باشد!

( . . . فینزل عیسى بن مریم‏r فیقول امیرهم: تعال صلّ لنا . فیقول: لا . انّ بعضكم على بعض امراء تكرمة اللَّه هذه الامّة) . صحیح مسلم ، همان ص137 ، ح 247 .

این روایت را ابن‏ماجه نیز اندكى مفصّل‏تر در ضمن حدیثى طولانى كه تقریباً 4 صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده نقل كرده است . (ج2 سنن ، ص1361 - كتاب الفتن باب 33 ، ح 4077) .

یعنى: . . . سپس عیسى بن مریم ( ع ) نازل مى‏شود . امیر آنها به او مى‏گوید: بیا و براى ما نماز بخوان (یعنى بعنوان امام جماعت) او مى‏گوید: خیر ، همانا بعض از شما بر بعض دیگر امیر مى‏باشید به خاطر این كه خداوند این امّت را گرامى داشته است .

این دو حدیث به خوبى نشان مى‏دهد كه هنگام نزول عیسى‏بن مریم ( ع ) امام او كسى دیگر است كه با توجّه به روایات گذشته او جز حضرت مهدى ، صاحب الزّمان صلوات‏اللَّه‏علیه‏وعجّل‏اللَّه فرجه نیست .

از آنجا كه از روایات گذشته فهمیدیم كه برنامه اصلى حضرت مهدى ( ع ) پركردن زمین از عدل و داد است ، لذا لازم است آن حضرت داراى حكومتى مقتدر و كارگزارانى صالح باشد و این امرى است كه تقریباً همه فرق مسلمین بدان اعتقاد دارند و نیز از روایات این قسمت روشن شد كه عیسى بن مریم ( ع ) نیز نازل مى‏شود و چون امامت و قدرت حكومت به دست حضرت مهدى ( ع ) مى‏باشد به ناچار باید گفت كه حضرت عیسى ( ع ) جهت كمك آن حضرت مى‏آید . شاید علّت آن كثرت پیروان مسیحیّت در آن زمان مى‏باشد كه وقتى حضرت عیسى ( ع ) پشت سر امام زمان ( ع ) به نماز بایستد آنان كه از پیروانش طالب حقّند اسلام را زود مى‏پذیرند .

با اینحال مى‏بینیم صاحبان صحاح - مخصوصاً بخارى و مسلم - كوشیده‏اند كه قدرت حكومت را در آن زمان در اختیار حضرت مسیح ( ع ) قرار دهند و در تمامى این دو كتاب اسمى از حضرت مهدى ( ع ) نمى‏بینیم . شاید تصوّر كردند كه اگر چشم خود را ببندند دیگران هم نابینا خواهند ماند ، غافل از آنكه:
«شب‏پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نكاهد»

6 - خسف بیداء

از روایات اهل بیت ( ع ) چنین مى‏فهمیم كه دو دسته نشانه براى ظهور امام زمان ( ع ) به وقوع خواهد پیوست . دسته اوّل نشانه‏هاى عامّى كه تا این زمان مى‏توان ادّعا كرد همه آنها به وقوع پیوسته است . دسته دوم معروف است به علائم حتمیّه ظهور و آن پنج علامت است:
1 - خروج سفیانى
2 - صیحه آسمانى
3 - كشته شدن نفس زكیّه
4 - خسف بیداء
5 - خروج یمانى

تعبیر پنج نشانه فوق به علائم حتمیّه ، از خود روایات اتّخاذ شده است .
اهل سنّت مسأله خروج سفیانى و خسف بیداء را در روایات خویش نقل كرده‏اند .

در فصل بعد كه گفتار بعض دانشمندان اهل سنّت را مى‏خوانیم از خروج سفیانى نیز سخن خواهیم گفت .

در صحاح ستّه آمدن لشگرى از شام (لشگر سفیانى) و فرو رفتن آنها بین مكّه و مدینه (خسف بیداء) نقل شده است كه ذیلاً اقوال آنها مى‏آید . همه این روایتها از پیامبر اكرم ( ص ) مى‏باشد:

بخارى مى‏نویسد: لشگرى به جنگ كعبه مى‏آید (قصد كعبه مى‏كنند) و چون به زمین بى آب و علفى (بیابان یا بیداء) رسیدند در زمین فرو مى‏روند . . .

مسلم مى‏نویسد: یك نفر به خانه خدا پناه مى‏برد و لشگرى به طرف او مى‏رود كه در بیابانى فرو مى‏روند . او در حدیث بعد ، از قول ابوجعفر مى‏نویسد كه قسم خورد آن بیابان در اطراف مدینه است . (انّها لبیداء المدینه) .

ترمذى مى‏نویسد: مردم از نبرد با این بیت دست بر نمى‏دارند تا آنكه گروهى به نبرد مى‏آیند و چون به بیابانى رسیدند همه آنها در زمین فرو مى‏روند .

ابن ماجه نیز شبیه آنچه كه ترمذى گفته ، نقل نموده است .

ابوداود اندكى آن را شكافته و چنین روایت مى‏كند:

هنگامى كه خلیفه‏اى مرد ، اختلافى پدید مى‏آید . مردى از اهل مدینه به مكّه مى‏گریزد . مردمى از اهل مكّه نزد او رفته و با او بین ركن و مقام بیعت مى‏كنند (در اینجا ابوداود مى‏نویسد كه آن مرد با اكراه قبول مى‏كند و این مطلب نمى‏تواند صحیح باشد) . لشگرى از شام به سوى او مى‏رود كه در بیابان بین مكّه و مدینه در زمین فرو مى‏روند . چون مردم چنین دیدند برگزیدگانى از شام و گروهى از عراق مى‏آیند و با او بین ركن و مقام بیعت مى‏كنند . . . او اموال را (عادلانه) تقسیم مى‏كند و به سنّت پیامبر رفتار مى‏كند . . .

حاكم در مستدرك روایت ابوداود را اینگونه نقل مى‏كند:

با مردى از امّتم بین ركن و مقام به عدد اهل بدر (یعنى 313 نفر) بیعت مى‏شود و از عراق و شام نیز گروهى به كمك مى‏آیند . پس از آن لشگرى از شام (به جنگ با او) مى‏روند و چون به بیداء رسیدند در زمین فرو مى‏روند

چنانچه ملاحظه مى‏فرمایید در هیچكدام از روایات فوق اسمى از سفیانى نیست و نیز ننوشته‏اند كه آنكس كه با او بین ركن و مقام بیعت مى‏شود كیست . امّا از اینكه ابوداود آن را در كتاب المهدى آورده معلوم مى‏شود آن مرد حضرت مهدى ( ع ) است .

حاكم در مستدرك روایت دیگرى دارد كه نام سفیانى و فرو رفتن او و لشگرش را در بیابان ذكر مى‏كند . روایت چنین است:

مردى (به نام سفیانى) از دمشق خروج مى‏كند و . . . مردى از اهل بیتم (نیز) خروج مى‏كند . خبر به سفیانى مى‏رسد . او با لشگرى به سوى او مى‏رود . . . تا به بیابانى مى‏رسند و در آنجا فرو مى‏روند و جز یك نفر كه خبر آن را مى‏آورد كسى نجات نمى‏یابد . الف - صحیح بخارى ، ج&3 ص&86 - كتاب البیوع ، باب ما ذكر فى الاسواق .

ب - صحیح مسلم ، ج&4 ص&10 - 2208 ، كتاب الفتن و اشراط السّاعة ، باب الخسف بالجیش الذى یؤمّ البیت ، ح&8 - 4 .

ج - سنن ترمذى ، ج&4 ص&415 - كتاب الفتن ، باب&21 ما جاء فى الخسف ح 2184 .

د - سنن ابن‏ماجه ، ج&2 ص&51 - 1350 ، كتاب الفتن ، باب 30 جیش البیداء ، ح 5 - 4063 .

ه - سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح&4286 .

و - مستدرك حاكم ، ج&4 ص&478 ح 8328 و ص&565 ح&8586 .

تذكر این نكته لازم است كه حدیث دوم حاكم به عنوان حدیثى صحیح به همان شرطى كه بخارى و مسلم گفته‏اند روایت شده است كه این دو آن را نقل ننمودند .

از بسیارى از روایات فریقین (شیعه و سنّى) چنین بر مى‏آید كه سفیانى در لشگرى كه به سوى «مردى از اهل بیت» - كه همان مهدى موعود(عج) مى‏باشد - مى‏فرستد ، خود در آن لشگر نیست و لذا روایت اخیر مستدرك ، كه سفیانى را هم جزء كسانى مى‏داند كه در لشگر مزبور بوده و به زمین فرو مى‏روند ، نمى‏تواند صحیح باشد .


حضرت مهدى(ارواحنا فداه و عجل اللَّه تعالى فرجه) در بعض كتب اهل سنت

مسأله خروج مردى از اهل‏بیت ( ع ) به نام «مهدى» امرى است كه علماى زیادى از اهل سنّت درباره آن دست به قلم بردند . یكى از نویسندگان معاصر به نام محمد بن احمد بن اسماعیل ، كتابى نوشته بنام «المهدى ، حقیقة لا خرافة» او در فصل دوم این كتاب مطالبى دارد كه ما فهرست آن را در اینجا مى‏آوریم:

1 - اسامى 31 نفر از اصحاب را ذكر مى‏كند كه احادیث حضرت مهدى ( ع ) را روایت كرده‏اند .
2 - اسامى 38 نفر از دانشمندانى را كه آن احادیث را در كتابهایشان نقل كرده‏اند مى‏آورد .
3 - نام 63 نفر از علما را كه آن احادیث را صحیح یا حسن دانسته‏اند ذكر مى‏كند .
4 - 31 نفر از دانشمندان را نام مى‏برد كه مستقلاً كتابى درباره حضرت مهدى ( ع ) نوشته‏اند كه بعض از آنها بیش از یك كتاب تدوین نمودند .

ما در این مختصر اسامى 17 نفر از علماى عامّه را - از ابتداى قرن پنجم تا آخر قرن سیزدهم - كه درباره حضرت مهدى ( ع ) مطالب یا روایاتى نوشتند و نیز بعض از نوشته‏هاى آنها را مى‏آوریم:

1 - «حاكم نیشابورى - الامام الحافظ ابوعبداللَّه محمد بن عبداللَّه» ، متوفّاى 405 هجرى - در جزء چهارم كتاب معروفش «المستدرك على الصّحیحین» احادیث متعدّدى درباره حضرت مهدى ( ع ) دارد كه در آنها حضرتش از اهل بیت پیامبر ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) معرّفى شده و او است كه جهان را پر از عدل و داد مى‏كند .

ما در آخر فصل قبل به دو حدیث - درباره خسف بیداء و خروج سفیانى - اشاره كردیم اینك حدیثى دیگر:

(عن ابى‏سعید خُدرى ( رض ) قال: قال رسول‏اللَّه‏: «لاتقوم السّاعة حتّى تملأ الارض ظلماً و جوراً و عدواناً ثمّ یخرج من اهل بیتى من یملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً») . ج&4 ص&600 ، ح 8669 . یعنى: ساعت (مراد ساعت ظهور است نه ساعت قیامت) بر پا نمى‏شود تا آنكه زمین پر از ظلم و جور و تعدّى شود ، سپس از اهل بیتم كسى خروج مى‏كند كه آن را پر از عدل و داد مى‏كند همان گونه كه پر از ظلم و جور شد .

سپس مى‏نویسد: این حدیث صحیحى است به همان شرطى كه شیخین (بخارى و مسلم) قرار گذاشتند ولى آندو این را ننوشتند .

تذكّر این نكته نیز لازم است كه او كتاب مذكور را - همانطور كه از اسمش پیدا است - تألیف كرد تا بگوید روایات صحیح دیگرى است كه در صحیحین نیامده است . او حدیث ابن‏ماجه را نیز كه روایت كرده: «لا مهدى الاّ عیسى بن مریم» در كتابش آورده و مى‏گوید: من این حدیث را ننوشتم كه به آن احتجاج كنم (یعنى به عنوان حدیثى صحیح آن را نقل كرده باشم) بلكه از راه تعجّب (كه چطور ابن‏ماجه آن را در سنن خویش آورده) آن را نوشتم .

2 - «ابوسالم كمال الدّین محمّد بن طلحة بن محمّد بن الحسن شافعى» ، متوفّاى 652 هجرى - دركتاب «مطالب السّؤول فى مناقب آل الرّسول» - چنانچه از نامش پیدااست - در مناقب ائمه 12 گانه شیعه مطالبى دارد . (او نیز آل پیامبر ( ع ) را منحصر در 12 امام شیعه مى‏داند - دقّت شود - ) . در باب دوازدهم آن كه درباره امام دوازدهم ( ع ) است چنین مى‏نویسد:
«الباب الثانى عشر فى ابى‏القاسم محمّد بن الحسن الخالص بن على المتوكّل ابن القانع (یكى از القاب امام جواد ( ع ) ) ابن علىّ الرّضا ابن موسى الكاظم ابن جعفر الصّادق ابن محمّد الباقر ابن على زین العابدین ابن الحسین الزّكى ابن علىّ المرتضى امیرالمؤمنین ابن ابى‏طالب ، المهدى ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، المنتظَر ( ع ) و رحمة اللَّه و بركاته» .

چنانچه ملاحظه مى‏فرمائید او اسامى 12 امام را تقریباً با همان القابى كه نزد شیعه مشهورند معرّفى مى‏كند . معلوم مى‏شود كه آنان همیشه با این القاب شناخته مى‏شدند . او پس از تعریف از امام عصر(عجّ) مى‏نویسد:

«امّا نسبه اباً و امّاً فابوه الحسن الخالص ابن . . . (تا آخر اسامى كه دیگر تكرار نمى‏كنیم . ) و امّه امّ ولد تسمّى صقیل (صحیح آن صیقل است . ) و قیل حكیمه (حكیمه خاتون عمّه امام حسن عسكرى ( ع ) بوده كه هنگام تولّد حضرت ولى عصر ( ع ) در آنجا حضور داشت . ) و قیل غیر ذلك ، و امّا اسمه فمحمّد و كنیته ابوالقاسم و لقبه الحجّة و الخلف الصّالح و قیل المنتظَر» .

خلاصه معناى این فراز چنین است:
پدرش امام حسن عسكرى ( ع ) و مادرش صیقل یا حكیمه یا غیر آن و اسمش محمّد و كنیه‏اش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح بوده و منتظَر هم گفته‏اند .
او همچون بسیارى از دانشمندان اهل سنّت ، امام زمان ( ع ) را فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) دانسته و كنیه و لقب او را همچون شیعیان بیان كرده است .

آنگاه بعض از روایاتى را كه از ابوداود و ترمذى نقل كردیم آورده و حدیث منقول در صحیحین را كه: «كیف انتم اذا نزل ابن مریم فیكم و امامكم منكم» ، به پنجمین قسمت از فصل قبل رجوع فرمائید . بر آن حضرت تطبیق مى‏دهد و بعد از نقل بعض روایات چنین نتیجه مى‏گیرد كه حضرت مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) و نیز از عترت و اهل بیت رسول خدا ( ص ) و همنام آن حضرت بوده و او است كه زمین را پر از عدل و داد مى‏كند و او از فرزندان عبدالمطلّب و یكى از سروران بهشت است . اشاره به روایتى است كه در ج&2 سنن ابن‏ماجه ، ص&1368 ، ح&4087 . كتاب الفتن باب خروج المهدى ، از انس بن مالك نقل شده كه رسول خدا ( ص ) فرمود: «ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتیم من و حمزه و على و جعفر و حسن وحسین و مهدى( ( ع ) )» . سپس اشكال مى‏كند كه اگر كسى بگوید اینها دلیل نیست كه او همان ابوالقاسم محمّد بن الحسن است چه آنكه فرزندان فاطمه ( س ) زیادند و تا روز قیامت هر كه از ذریّه او باشد از فرزندان آن حضرت و از عترت طاهره و از اهل بیت است . پس باید دلیل دیگرى براى اثبات ادّعاى خود بیاورید .

در جواب مى‏گوید كه پیامبر ( ص ) براى او نشانه‏هائى از رخسار و جبهه و بینى و غیر ذلك فرمودند و همه آنها بر فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) تطبیق مى‏كند .
مجدّداً اشكال مى‏كند كه شاید بعدها شخص دیگرى از فرزندان فاطمه ( س ) با همین مشخّصات به دنیا بیاید .

جواب مى‏دهد كه وقتى با همان نشانى كسى پیدا شد ، به صرف احتمال نمى‏توان از آن دست برداشت و اگر بخواهیم اینگونه عمل كنیم هر نشانه‏اى براى هر امرى كه در روایت آمده باشد احتمال وجود امر دیگرى با همان نشانى وجود دارد . باید گفت اگر در روایتى نشانه‏اى براى امرى ذكر شده باشد ، اگر بنا بود كه این نشانه تكرارى باشد نشانه از نشانه بودن ساقط خواهد شد مثل اینكه كسى بگوید درب منزل ما كه در فلان كوچه است سبز رنگ است كه اگر غیر از آن منزل ، منزل دیگرى نیز سبز رنگ باشد نمى‏تواند نشانه باشد و لذا ما نشانه‏هائى را كه در روایات براى امرى وارد شده باشد منحصر به فرد مى‏دانیم . آنگاه چنین ادامه مى‏دهد:

مسلم در صحیح خود نوشته است كه پیامبر ( ص ) به عمر فرمود: شخصى از اهل یمن به نام اویس با این مشخّصات مى‏آید . اگر مى‏توانى از او طلب مغفرت كن؛ ج 4 صحیح مسلم ، ص 1969 ، كتاب فضائل الصحابه ، باب 55 من فضائل اویس‏القرنىّ ( رض ) ح&225 . و چون شخص مزبور با همان نشانه‏ها پیدا شد دیگر عمر نگفت شاید بعداً كسى دیگر با همین مشخّصات بیاید .

همچنین است قضیّه خوارج و نیز حال یهود كه وقتى نبىّ مكرّم اسلام ( ص ) با همان نشانه هائى كه در تورات ذكر شد مبعوث گردید ، گفتند: شاید كسى دیگر با همین نشانه‏ها بیاید و خداوند آنان را سرزنش كرد . اشاره به آیه 89 از سوره بقره كه خداوند آنان را لعنت مى‏كند . ‏بنابر این اگر ما كسى را با همان صفاتى كه پیامبر ( ص ) فرمود یافتیم و آن در وجود محمّد بن الحسن ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، متجلّى شد دیگر منتظر شخص دیگرى با همان صفات نباید بمانیم .

بعد از آن اشكال دیگرى مطرح مى‏كند كه: آنچه گفتى درست است امّا در روایت آمده است كه اسم پدر او اسم پدر رسول خدا ( ص ) است در حالى كه اسم پدر خلف صالح حسن است نه عبداللَّه .

در جواب مى‏گوید: اوّلاً - در زبان عرب به جدّ اعلا نیز پدر اطلاق مى‏شود . چنانچه در قرآن آمده: «مِلَّةَ اَبیكُمْ اِبْراهیمَ» . سوره حجّ آیه 78 - یعنى: (این آیین همان) آیین وروش پدرتان ابراهیم مى‏باشد . ثانیاً - بر كنیه نیز «اسم» گفته مى‏شود . بخارى و مسلم نقل كردند كه پیامبر ( ص ) على ( ع ) را ابوتراب نامید و «اسمى» نزد او محبوب‏تر از آن نبود . (توجّه داشته باشید كه «ابوتراب» «كُنیه» است نه «اسم») . اینكه در روایت آمده است كه اسم پدر او عبداللَّه است به این اعتبار مى‏باشد كه جدّ اعلاى او یعنى امام حسین ( ع ) «ابوعبداللَّه» بود ، یعنى او فرزند حسین است نه حسن كه كنیه او ابومحمّد بود (البتّه ما استدلال او را بسیار خلاصه كردیم گرچه جاى تأمّل نیز مى‏باشد) .

مشابه استدلال اخیر او را به طور خلاصه «محمّد بن یوسف گنجى شافعى» در كتاب «البیان فى اخبار صاحب الزّمان» آورده آنگاه اسامى بیش از 30 نفر را كه روایت «اسمه اسمى»(كه رسول خدا ( ص ) فرمود: اسم او اسم من است) را نقل كردند مى‏آورد كه هیچ كدام از آنها جمله و «اسم ابیه اسم ابى» (كه آن حضرت فرموده باشد: و اسم پدرش اسم پدر من است) را بدان نیفزودند مگر «عبیداللَّه بن موسى» از «زائده» . آنگاه نتیجه مى‏گیرد كه هیچ عاقلى شكّ نمى‏كند كه این اضافى - باتوجّه به اینهمه مخالف - اعتبارى ندارد .

3 - «سبط ابن جوزى» متوفّاى 654 هجرى در كتاب تذكرة الخواص ، معروف به: «تذكرة خواصّ الامّة فى خصائص الائمّة ( ع ) » در فصل مربوط به امام زمان ( ع ) تحت عنوان: «فصل فى ذكر الحجّة المهدى» چنین مى‏نویسد:

«هو محمّد بن الحسن بن على بن . . . على بن ابى‏طالب علیه(وعلیهم) السّلام و كنیته ابوعبداللَّه و ابوالقاسم و هو الخلف الحجّة صاحب الزّمان ، القائم و المنتظَر و التّالى و هو آخر الائمّة» . او در ابتدا اسامى دوازده امام ( ع ) را به ترتیب نقل كرده (كه ما به جهت اختصار در اینجا و در موارد دیگر چند نقطه مى‏گذاریم . ) و پس از آن كنیه‏ها والقاب حضرت مهدى ( ع ) را ذكر مى‏كند و مى‏گوید كه او آخرین امامها (ى شیعه) است . آنگاه این حدیث را با سندش از ابن عمر نقل مى‏كند كه پیامبر ( ص ) فرمود: «یخرج فى آخر الزّمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنیته ككنیتى یملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً فذالك هو المهدى»؛ یعنى: در آخرالزّمان مردى از فرزندانم خروج مى‏كند كه اسمش مانند اسم من و كنیه‏اش مانند كنیه من است . زمین را پر از عدل مى‏كند همانگونه كه پر از ستم شد و او همان مهدى است . و خود این را حدیثى مشهور مى‏داند . سپس چند روایت دیگر نقل كرده و درباره رفع استبعاد از طول عمر آن حضرت مثالهائى از معمّرین تاریخ آورده و پس از نقل شعرى در مدح ائمّه ( ع ) مى‏نویسد: «قلت: و من شروط الامام ان یكون معصوماً لئلاّ یقع فى الخطأ و لانّهم حجج اللَّه على عباده و من شرط الحجّة العصمه من كلّ وصمه . انتهى ذكر الائمّة ( ع ) » . یعنى: از شروط امام این است كه معصوم باشد تا در خطا واقع نشود (او به حقّ معناى عصمت را عصمت از خطا دانسته است نه عصمت از گناه و این عصمت است كه از جانب خداوند به بندگان برگزیده‏اش داده مى‏شود چه آنكه اگر آنان - كه پیشوایان امّتند - در خطا واقع شوند و یا سهو و نسیان به آنان دست دهد دود آن به چشم پیروانشان مى‏رود كه گفتارشان را وحى منزل مى‏دانند و خطا و سهو یا نسیان ، طبیعى هر انسانى است و معصوم كسى است كه از چنین نقصى مصون باشد و این نخواهد شد مگر با عنایت خاصّه الهیّه) .
دیگر آنكه آنان حجتّهاى خدا بر بندگانش مى‏باشند و شرط حجّت بودن مصون بودن از هر عیب مى‏باشد .
در آخر عبارت افزوده است: «تمام شد یاد ائمّه ( ع ) » .

4 - «ابن ابى‏الحدید معتزلى» متوفّاى 655 هجرى در ج&7 شرح نهج‏البلاغه ، ص&59 ، در ذیل: «بابى ابن خیرة الاماء» (كه امیرالمؤمنین ( ع ) فرموده است: پدرم فداى پسر بهترین كنیزان باد) مى‏نویسد:

«اگر گفته شود كه این مرد كیست ، درجواب گوئیم: امّا امامیّه ، آنها مى‏گویند كه او امام دوازدهم آنها است و مادر او كنیزى بود به نام نرجس و امّا اصحاب ما (یعنى معتزله) ، آنان مى‏گویند كه او مردى فاطمى است (یعنى از اولاد فاطمه زهرا ( س ) مى‏باشد) كه در آینده به دنیا خواهد آمد و مادر او كنیزى است و او الآن موجود نیست» . آنگاه سؤال دیگرى مطرح مى‏كند خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه این سؤالات مربوط به مطالبى است كه در شرح نهج‏البلاغه آن را به عنوان حدیث نقل كرده است و برداشت او از رجعت و انحصار آن به گروهى از بنى‏امیّه و غیر آن جهت انتقام‏گیرى نیز خالى از اشكال نیست و ما در اینجا قول این دانشمند معروف اهل سنّت را نقل مى‏كنیم نه آنكه در صدد ردّ و ایراد نیز باشیم . كه: از بنى‏امیّه چه كسى در آن زمان موجود است كه آن مرد (فاطمى) از آنها انتقام مى‏گیرد؟ در جواب مى‏گوید: «امّا امامیّه ، آنها قائل به رجعتند و مى‏گویند كه وقتى امام منتظَر آنها ظاهر شد ، گروهى از بنى‏امیّه و غیر آنها رجعت مى‏كنند و او از همه دشمنان آل محمّد ( ع ) انتقام مى‏گیرد» . آنگاه قول معتزله را چنین نقل مى‏كند: «و امّا اصحاب ما ، آنها مى‏گویند كه خدا در آخر الزّمان مردى از فرزندان فاطمه ( س ) را خلق مى‏كند كه اكنون موجود نیست و او زمین را پر از عدل و داد مى‏كند همانگونه كه پر از ظلم و جور شد و از بیدادگران به شدیدترین وجهى انتقام مى‏گیرد و مادرِ او - همانطور كه در این خبر و غیر آن از سایر اخبار آمده - كنیزى است و اسم آن مرد نیز محمّد است همچون اسم رسول خدا ( ص ) . آن مرد آنگاه ظاهر مى‏شود كه بر بسیارى از سرزمینهاى اسلام پادشاهى از تبار بنى‏امیّه استیلا یافته است و او همان سفیانى است از فرزندان ابوسفیان بن حرب بن امیّه كه در خبر صحیح (چنانچه نقل كردیم) وعده آن داده شده و آن امام فاطمى او و پیروانش از بنى‏امیّه و غیر آنها را مى‏كشد و در این هنگام مسیح ( ع ) از آسمان فرود مى‏آید و . . . »

در ج&10 ص&95 و ج&19 ص&104 نیز از حضرت مهدى ( ع ) یاد كرده و مى‏گوید كه اجماع همه فرقه‏هاى اسلامى است كه دنیا به آخر نمى‏رسد مگر با قیام آن حضرت .

ماگفتار این دانشمند اهل سنّت را ، كه بر خلاف عقیده شیعه و حتّى بر خلاف عقیده بسیارى از علماى اهل سنّت است ، عیناً ترجمه كردیم تا عدّه‏اى با دیدن یا شنیدن بعض تمجیدهائى كه او از امیرامؤمنین ( ع ) نموده است ، او را شیعه ندانند . در حالى كه حضرت امیر ( ع ) كسى است كه غیر مسلمانان نیز او را تعریف و تمجید نموده و درباره شخصیّت بى‏نظیر او كتابها نوشته و اشعارى سروده‏اند كه نمونه آن «عبدالمسیح انطاكى» است كه قصیده‏اى طولانى - و شاید بتوان گفت طولانى‏ترین قصیده - (5595 بیت) در مدح امیرالمؤمنین ( ع ) سروده است . علاّمه امینى ( ره ) 15 بیت آن رادر ج&3 الغدیر ص&9 نقل كرده است .
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 77
  • بازدید سال : 344
  • بازدید کلی : 4,439